هدیه صلوات به مادربزرگم

ساخت وبلاگ

به نظرم کسایی که مامان بزرگ دارن، ده هیچ از بقیه جلو هستن.
هرموقع یکی رو می بینم کنار مامان بزرگشه یا ازش حرف میزنه، دلمو انگار میچلونن. یاد روزهای خوبی که پیشت بودم میفتم. روزهایی که از مدرسه بدو بدو میومدم پیشت و همه اتفاقهای اون روز رو برات تعریف می کردم با اینکه حرفام اصلا تو دنیای شما جایی نداشت ولی خیلی با حوصله بهشون گوش میدادی و بعدشم خوراکی میاوردی تا قبل از رفتنم به خونه یه ته بندی حسابی بکنم. اون روزهایی که اجازه داشتم پیشت بمونم، بهترین روزهای دوران بچگیم بود. میگفتم مامان بزرگ ظرف ها رو من میشورم، وسایل سفره رو آماده می کنم. آخرشم نپتون میکشم. بدو بدو میرفتم انجام میدادم که شما خسته نشی.
من با دیدن دوستات که خانم های همسایه بودن، دورهمی های عصرونه و رفاقتهای گرمتون اصلا فکرشم نمی کردم اهل این شهر نیستی و از یه شهر دیگه عروس اینجا شدی. با همه مشکلاتی که اون موقع بود، صبوری کردی و زندگی و بچه هاتو به دندون گرفتی تا سروسامون بگیرن.
من عاشق اون موقع هایی بودم که موهامو شونه میکردی و میبافتی، اون موقع هایی که بخاطر تپل مپلیم باید کم غذا میخوردم، یواشکی دور از چشم مامان بهم خوراکی می دادی.
عاشق اون موقع هایی که مامان و خاله واسه خونه تکونی میومدن خونه شما، من و ناهید هم اون وسط کارهای کوچیک میکردیم. شما هم هر چندوقت یه بار چایی و شیرینی میاوردی که بیاین خستگی در کنین.
من خوش طعم ترین غذاهای عمرمو تو خونه شما خوردم و دیگه هیچوقت برام تکرار نشدن.
فقط شما میتونستی مامان به خوبی مامانمو بزرگ کنی و به ما هدیه بدی؛ فقط شما میتونستی بهترین واقعیت دوران کودکیم باشی.
مامان بزرگ خوش قلب و مهربونم بخش بزرگی از شخصیت من که سهم زیادی در شکل گرفتن هویتم داشته، مدیون شما هستم. خیلی از ویژگی هایی که اطرافیان بهم نسبت میدن، از شما به یادگار دارم.
متاسفانه بیماری، شما رو زودتر از ما گرفت. شما نعمتی بودین و هستین که من نه تنها در سالگرد رفتنتون بلکه هر روز ازتون یاد می کنم.
پی نوشت: اگه دوست داشتین برای شادی روح مامان بزرگم صلوات بفرستین ❤️

مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baavarkon بازدید : 140 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 5:57